کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بَدِيعُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بدیع
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] (اِ . ص .) 1 - نو، تازه . 2 - دانشی که به بیان زیبایی های صنایع شعری می پردازد. 3 - عجیب ، نادر.
-
جستوجو در متن
-
فافا
فرهنگ فارسی معین
(ص .) هر چیز خوب و بدیع و زیبا.
-
نغز
فرهنگ فارسی معین
(نَ) (ص .) خوب ، نیک ، بدیع .
-
استبداع
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) نو شمردن ، بدیع دانستن .
-
مدرنیسم
فرهنگ فارسی معین
(مُ دِ) [ فر. ] (اِ.) = مدرنیته : طرفداری از آن چه نو و بدیع باشد، راه و رسم جدید.
-
اورژینال
فرهنگ فارسی معین
(اُ) [ فر. ] (ص .) 1 - هر چیز اصل یا اصیل که تکثیر یا مشابه سازی شود، نسخة اصلی . 2 - هر چیز بدیع و نو که سابقه نداشته باشد، اولین ، نخستین ، اصیل .
-
عجایب
فرهنگ فارسی معین
(عَ یِ) [ ع . عجائب ] (ص .) جِ عجیب ؛ چیزهای شگفت آور و بدیع .
-
مراعات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . مراعاة ] (مص ل .) رعایت یکدیگر را کردن . ؛ ~النظیر در علم بدیع آوردن کلماتی که به گونه ای با یکدیگر مناسبت و ارتباط داشته باشند.
-
تازه
فرهنگ فارسی معین
(زِ) 1 - (ص .) نو، جدید. 2 - مجازاً خرم ، شاداب . 3 - بدیع . 4 - (ق .) اخیر، اخیراً. ؛~به دوران رسیده کنایه از: کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده ، ندید بدید، نوکیسه .
-
تجنیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - از جنس هم قرار دادن 2 - با چیزی مانند شدن . 3 - در ریاضی عدد صحیح را هم جنس عدد کسری کردن . 4 - در علم بدیع از صنایع لفظی است و در آن کوشش می شود الفاظی در کلام آورده شود که دارای صورت یکسان و معنای متفاوت باشند.