کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بور
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص .) 1 - سرخ کم رنگ . 2 - اسب سرخ . 3 - کسی که از عهده انجام کار برنیامده و شرمنده شده باشد.
-
واژههای مشابه
-
بور شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) خوار شدن ، کنف شدن .
-
جستوجو در متن
-
بلوند
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (ص .) رنگی است نزدیک به زرد، بور و طلایی .
-
فور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بور، رنگ سرخ کم رنگ .
-
خیط شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) (مص ل .) (عا.) بور شدن ، شرمنده گشتن .
-
هچل
فرهنگ فارسی معین
(هَ چَ) (اِ.) (عا.) 1 - دردسر، گرفتاری . 2 - بور، سرخ .
-
کرن
فرهنگ فارسی معین
(کُ رَ) (اِ.) رنگ میان زرد و بور، رنگ بین سرخ و زرد.
-
ضایع کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - خراب کردن ، فاسد کردن . 2 - (عا.) کنف کردن ، بور کردن .
-
نفاذ
فرهنگ فارسی معین
(نِ) [ ع . ] (مص ل .)1 - فرو رفتن و درگذشتن چیزی از چیز دیگر. 2 - جاری شدن فرمان . 3 - ع بور کردن تیر از نشانه .