کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بود و نابود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گم و گور
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ مُ) (ص مر.) (عا.) نیست و نابود، ناپدید.
-
برگشته
فرهنگ فارسی معین
( ~. گَ تِ) (ص مف .) نابود شده ، زیر و زبر شده .
-
منتفی
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) نیست و نابود گشته .
-
گرد برآوردن
فرهنگ فارسی معین
(گَ. بَ وَ دَ) (مص م .) نیست و نابود کردن .
-
معدوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ [ ع . ] (اِمف .) نیست شده ، نیست و نابود.
-
شکر
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) پسوندی که معنای شکار کننده و نابود کننده می دهد، مانند: دشمن شکر.
-
مندک
فرهنگ فارسی معین
(مُ دَ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - برابر و هموار گردیده (مکان )، ویران شده ، منهدم گشته . 2 - در فارسی : نابود. 3 - مجاب ، مغلوب . ؛خسته و ~: (عا.) خسته و کوفته .
-
اتلاف
فرهنگ فارسی معین
( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) تلف کردن ، نابود کردن . 2 - (مص ل .) هلاک یافتن . ؛ ~ وقت بیهوده وقت را صرف کردن ، به کارهای ناسودمند پرداختن و از وقت بهره نگرفتن .
-
گور
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) قبر، جای دفن مرده . ؛ ~ خود را کندن کنایه از: اسباب نابود خود را فراهم کردن ؛ ~ خود را گم کردن کنایه از: رفتن و ناپدید شدن شخص بد یا دشمن .
-
مالیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص ل .) تماس و ساییده شدن دو چیز. 2 - (مص م .) تنبیه کردن . 3 - (عا.) از بین رفتن ، نیست شدن . 4 - (مص م .) نابود کردن .
-
پست
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (ص .) 1 - پایین ، نشیب . 2 - کوتاه ، کم ارتفاع . 3 - فرومایه ، بی سر و پا. 4 - خراب ، بد. 5 - نابود، معدوم . 6 - ذلیل ، زبون . 7 - دون ، خوار. 8 - تنگ چشم ، اندک بین . 9 - ناگوار، تلخ . 10 - هراسان ، مشوش . 11 - بیزار، نفور. 12 - سست ، ضعیف .