کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بهرهمند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
مند
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] پساوند که در آخر کلمه درمی آید و معنی صاحب و دارنده را می رساند مانند: ارجمند، خردمند، دانشمند، هنرمند.
-
بهره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ) [ په . ] ( اِ.)1 - نصیب ، قسمت . 2 - سود، نفع . 3 - حاصل ، محصول . 4 - حاصل قست .
-
عایله مند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) دارای زن و فرزند، دارای افراد زیر سرپرستی .
-
فره مند
فرهنگ فارسی معین
(فَ رَّ. مَ) (ص مر.) دارای فر، شکوهمند.
-
گله مند
فرهنگ فارسی معین
( ~ . مَ) (ص .) دارای گله و شکایت ، دارای آمادگی برای گله کردن .
-
بهره برداری
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (حامص .) 1 - استفاده از سود چیزی . 2 - عمل برداشتن حاصل زراعت . 3 - سهم گرفتن . 4 - به فروش رساندن محصول کارخانه یا معدن .
-
بهره ور
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (ص مر.)1 - بهره بر. 2 - بهره - دار، بافایده . 3 - سودبرنده . 4 - کامیاب .
-
جستوجو در متن
-
برخوردار
فرهنگ فارسی معین
(بَ خُ) (ص فا.) بهره مند، کامیاب .
-
موفق
فرهنگ فارسی معین
(مُ وَ فَّ) [ ع . ] (اِمف .) کامروا، بهره مند.
-
نایل
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع .نائل ] (اِفا.) یابنده ، بهره مند.
-
محظوظ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بهره مند، کامروا.
-
برخور
فرهنگ فارسی معین
(بَ خُ) (ص فا.) 1 - بهره مند. 2 - شریک ، انباز.
-
تمتع
فرهنگ فارسی معین
(تَ مَ تُّ) [ ع . ] (مص ل .) برخوردار شدن ، بهره مند شدن .
-
مستفید
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ) [ ع . ] (اِفا.) استفاده کننده ، فایده گیرنده ، بهره مند.