کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیه
فرهنگ فارسی معین
(بُ یِّ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - توان ، توانایی . 2 - ساخت . 3 - نهاد، آفرینش .
-
جستوجو در متن
-
لاجون
فرهنگ فارسی معین
(ص مر.) (عا.) ضعیف ، بی بُنیه .
-
بنیت
فرهنگ فارسی معین
(بِ یَ) [ ع . بنیة ] ( اِ.) 1 - ساختمان ، بنا. 2 - فطرت . 3 - توانایی .
-
ضعیف البنیه
فرهنگ فارسی معین
(ضَ فُ لْ . بُ یِ) [ ع . ضعیف - البنیة ] (ص .) دارای بنیة ضعیف ، بی حال و ناتوان ، فاقد قوت .
-
غرشمال
فرهنگ فارسی معین
(غِ رَ) (اِ. ص .) = قرشمال : 1 - کولی . 2 - کنایه از: خوش بنیه ، لوند.
-
شکسته
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ تِ) 1 - (ص مف .) خرد شده . 2 - مغلوب شده . 3 - آسیب دیده ، خراب شده . 4 - پیر شده . 5 - (اِ.) سست ، بی بنیه . 6 - نوعی خط که در آن بیشتر حروف متصل نوشته می شود.