کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنیاد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ په . ] (اِمر.) 1 - شالوده ، اساس . 2 - بیخ ، پایه .
-
بنیاد
فرهنگ فارسی معین
برانداختن ( ~. بَ رَ تَ) (مص م .) خراب کردن ، منهدم کردن .
-
جستوجو در متن
-
بنداد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - بنیاد، اساس . 2 - اصل هر چیز.
-
شالوده
فرهنگ فارسی معین
(دَ یا دِ) (اِ.) = شالده : بنیاد، اساس .
-
یاد
فرهنگ فارسی معین
(پس .) دارای معنی قبول فعل : بنیاد، فریاد، زامیاد.
-
اصل
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.)1 - ریشه ، بنیاد. 2 - نژاد، گوهر.
-
بنا گذاشتن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. گُ تَ)(مص م .)بنیاد گذاشتن ، اساس گذاشتن .
-
بنلاد
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (اِمر.) 1 - دیوار، پی ، بنیاد. 2 - پشتیبان .
-
بنوره
فرهنگ فارسی معین
(بُ وَ رَ یا رِ) (اِمر.) بنای عمارت و دیوار، بنیاد، بنلاد.
-
بنیان
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - شالوده . 2 - بنیاد. 3 - بنا.
-
پی افکندن
فرهنگ فارسی معین
(پِ. اَ کَ دَ) (مص م .) بنیاد نهادن .
-
تأسیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) بنیاد نهادن . 2 - (اِمص .) بنیانگذاری .
-
مبنی
فرهنگ فارسی معین
(مَ نا) [ ع . ] (اِ.) 1 - محل بنا. 2 - بنیاد، اساس .
-
اساس
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - پی ، بنیاد، شالوده . 2 - یکی از مراتب دعوت اسماعیلیان .