کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بند بند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لثام
فرهنگ فارسی معین
(لِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دهان بند. 2 - نقاب ، روی بند.
-
مقید
فرهنگ فارسی معین
(مُ قَ یَّ) [ ع . ] (اِمف .) بند شده ، در قید و بند، بسته .
-
باژرنگ
فرهنگ فارسی معین
(رَ) ( اِ.) = بازرنگ : 1 - پستان بند زنان . 2 - سینه بند کودکان .
-
شاماخ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = شاماک : 1 - سینه بند، پستان بند. 2 - نوعی غله که دانه های بسیار کوچک دارد.
-
شاماک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = شاماخ : 1 - جامة کوچکی که مردم در وقت کار کردن پوشند. 2 - سینه بند زنان ، پیش بند.
-
غل
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] (اِ.)1 - گردن بند. 2 - بند و زنجیری که به گردن یا دست و پای مجرمان می بندند.
-
کرست
فرهنگ فارسی معین
(کُ س ) [ فر. ] (اِ.) سینه بند، شکم بند، تن پوشی طبی برای جلوگیری از افتادگی یا جا به جایی اندام ها.
-
گاوبندی کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) بند و بست کردن ، موافقت میان دو یا چند نفر برای انجام عملی (معمولاً ناروا)، زد و بند.
-
اسار
فرهنگ فارسی معین
(اَ یا اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اسیر کردن . 2 - چیزی را به بند کشیدن . 3 - (اِمص .) اسیری ، بردگی . 4 - (اِ.) بند، دوال .
-
اشکال
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) پای بند ستور، شکال .
-
ول
فرهنگ فارسی معین
(وِ) (ص .) (عا.) بی بند و بار، بی کار.
-
ولنگار
فرهنگ فارسی معین
(وِ لِ) (ص .) بی بند و بار، بی قید.
-
هرا
فرهنگ فارسی معین
(هَ رّ) (اِ.) 1 - ساز و برگ اسب ، مانند سینه بند و لگام . 2 - گلوله های زرُین و سیمین که به زین ، لگام و سینه بند اسب می بستند.
-
پیوندگاه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) جای به هم پیوستن دو استخوان . مفصل ، بند.
-
اشکیل
فرهنگ فارسی معین
(اِ کِ) (اِ.) = اشکال : پای بند ستور.