کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بنده
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) [ په . ] ( اِ.) 1 - مخلوق خداوند. 2 - برده . 3 - نوکر، غلام . 4 - مطیع ، فرمانبردار. 5 - من ، اینجانب .
-
واژههای مشابه
-
شکم بنده
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ دِ) (ص مر.) 1 - پرخور، شکم پرست . 2 - (کن .) نوکری که به نان فقط چاکری کند.
-
گسی بنده
فرهنگ فارسی معین
(گُ. بَ دِ) (ص مر. اِمر.) پیک ، قاصد، چاپار؛ ج . گسی بندگان .
-
جستوجو در متن
-
استعباد
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) کسی را بندة خود ساختن ، مانند بنده گردانیدن .
-
عبد
فرهنگ فارسی معین
(عَ بْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بنده ، برده ، غلام . 2 - بندة خدا. ج . عباد.
-
مولی
فرهنگ فارسی معین
(مُ لا) [ ع . ] (اِ.) 1 - مالک ، سرور. 2 - بنده ، بندة آزاد شده . ج . موالی .
-
چاکر
فرهنگ فارسی معین
(کِ) (اِ.) نوکر، بنده ، خدمتگزار.
-
اعتاق
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) رها کردن ، آزاد کردن بنده .
-
تعبید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) به بندگی گرفتن ، کسی را بندة خود کردن .
-
رق
فرهنگ فارسی معین
(رِ قّ) [ ع . ] (اِمص .) بندگی ، بنده شدن .
-
زوش
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) [ ع . ] (ص .) بندة فرومایه .
-
عبید
فرهنگ فارسی معین
(عُ بَ یا بِ) [ ع . ] بندة کوچک .
-
اسیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) 1 - گرفتار. 2 - برده ، بنده . ج . اسراء.