کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بنایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شاغول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود.
-
کاراسته
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تِ) (اِ.) چوب ، تخته و دیگر مصالح بنایی .
-
استامبولی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) ظرفی فلزی که برای بردن گل و گچ در بنایی به کار برند.
-
بشنگ
فرهنگ فارسی معین
(بِ ش ِ) ( اِ.) 1 - کلنگ . 2 - تیشة بنایی و نجاری .
-
تنبنده
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ دِ) 1 - (ص فا.) جنبنده ، لرزنده . 2 - (اِ.) بنایی که در حال فرو ریختن باشد.
-
تنبیده
فرهنگ فارسی معین
(تَ دِ) (ص مف .) 1 - جنبیده ، لرزیده . 2 - بنایی که سقف و دیوارهای آن فروریخته .
-
چهل ستون
فرهنگ فارسی معین
(چِ هِ. سُ) (ص مر.) 1 - عمارتی که چهل ستون داشته باشد. 2 - بنایی که دارای ستون ها بسیار باشد.
-
رجه
فرهنگ فارسی معین
(رَ جِ) (اِ.) 1 - ریسمان ، بندِ رخت . 2 - ریسمانی که در بنایی به کار می رود.
-
قبه
فرهنگ فارسی معین
(قُ بَّ) [ ع . قبة ] (اِ.) برآمدگی ، بنایی که سقف آن برآمده و گرد باشد. ج . قباب .
-
کاشی کار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص شغل .) آن که کاشی را در بنا کار گذارد. 2 - بنایی که در آن کاشی کار گذاشته شده است .
-
تراز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - زینت . 2 - نقش و نگار پارچه . 3 - ابزاری در بنُایی که به وسیلة آن ناهمواری سطح چیزی را مشخص می کنند. 4 - مانده ، تتمه . 5 - تفاوت بین کل اقلام بستانکار و بدهکار در هر حساب (حسابداری ).
-
دستگرد
فرهنگ فارسی معین
(دَ گِ) [ په . ] (اِ.) 1 - قریه . 2 - زمین ناهموار. 3 - زمین و ملک زراعتی . 4 - بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد. دستگره و دسکره و دستجرد نیز گویند.
-
نازک کار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص شغل .) 1 - بنایی که به دیوار گچ مالد و سفیدکاری و گچ بری کند. مق سفت کار، کلفت کار. 2 - صنعتگری که اشیاء ظریف سازد از قبیل تخته نرد، النگو، کیف زنانه .