کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بمعنی (غیر) و (دیگر) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دیگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) 1 - (ق .) علاوه بر این ، باز. 2 - (ص .) شخص یا چیزی علاوه بر شخص و چیزی که پیشتر بیان کرده اند، غیر.
-
تماسخ
فرهنگ فارسی معین
(تَ سُ) [ ع . ] (مص ل .) انتقال نفس به بدن حیوان دیگر غیر انسان .
-
غیر
فرهنگ فارسی معین
(غَ یا غ یْ) [ ع . ] 1 - (ق .) جز، سوا، مگر. 2 - دیگر. 3 - (ص .) بیگانه . 4 - در تصوف عالم کون که اسم غیریت و سوائیت بر او اطلاق کنند. 5 - جزء پیشین بعضی از کلمه های مرکب که معنای مخالف به کلمه می دهد و معادل پیشوند «نا» است : غیرجایز (ناروا)، غیرعا...
-
اهبت
فرهنگ فارسی معین
(اُ بَ) [ ع . اهبة ] (اِ.) 1 - ساز و برگ . 2 - آمادگی برای سفر و غیر آن .
-
بندق
فرهنگ فارسی معین
(بُ دُ) [ ع . ] ( اِ.) گلولة گلین یا سنگی یا سربی و یا غیر آن . ج . بنادق .
-
بشکن
فرهنگ فارسی معین
(بِ کَ) ( اِ.) آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید.
-
بزباش
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) نوعی آبگوشت که با گوشت بُز، حبوبات ، سبزی و مواد دیگر درست کنند.
-
نیز
فرهنگ فارسی معین
1 - کلمة ربط و عطف . 2 - دیگر، بار دیگر.
-
برشتوک
فرهنگ فارسی معین
(بِ رِ) (اِ.) نوعی شیرینی که از آرد سرخ شده ، روغن ، شکر و بعضی مواد دیگر تهیه می شود.
-
جبه
فرهنگ فارسی معین
(جُ بِّ) [ ع . جبة ] (اِ.) جامة گشاد و بلند که بر روی جامه های دیگر پوشند.
-
شیربها
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) پول یا چیز دیگر که داماد در وقت ازدواج به پدر و مادر عروس دهد.
-
کاسبرگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) هر یک از قطعه ها یا بخش های کاسة گل که معمولاً سبز و گاه به رنگ های دیگر است .
-
بیدمال
فرهنگ فارسی معین
(اِمص .) پاک کردن زنگ از روی آیینه ، شمشیر و سلاح های دیگر به وسیلة چوب بید و چوب های دیگر.
-
بک
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ انگ . ] ( اِ.) در فوتبال به بازیکنان مدافع گفته می شود که جلویِ دروازه بان و پشت سر بازی کنان دیگر قرار دارند.
-
براز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) گُوِه ، تکه چوبی که هنگام شکافتن چوب دیگر، در میان شکاف می گذارند. گاز و بغاز هم گویند.