کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بقعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بقعه
فرهنگ فارسی معین
(بُ عِ) [ ع . بقعة ] ( اِ.) 1 - قطعه ای از زمین . 2 - بنا، زیارتگاه . 3 - مزار ائمه و بزرگان دین . 4 - جای ، مقام . ج . بقاع ، بُقَع . 5 - اتاقکی که بر روی گور اولیا و قدیسان می سازند.
-
واژههای همآوا
-
بغات
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . بغاة ] (ص .) جِ باغی .1 - سرکشان ، ناف رمانان . 2 - کسانی از پیروان اسلام که ضد معصومین قیام نمایند، مانند خوارج .
-
جستوجو در متن
-
بقاع
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بقعه ؛ خانه ها، سرای ها.
-
نایب
فرهنگ فارسی معین
(یِ) [ ع . نائب ] (اِفا.) جانشین . ؛~الزیاره کسی که از طرف دیگری بقعة متبرکی را زیارت کند. ؛ ~الحکومه الف - کسی که به نیابت از طرف حاکم شهری را اداره کند. ب - بخشدار (فره ). ؛ ~التولیه کسی که از طرف متولی امور بقعه یا موقوفه ای را اداره کند.
-
بیت الحرام
فرهنگ فارسی معین
(بِ تُ لْ حَ) [ ع . ] (اِمر.) خانة مقدس و محترم ، بقعة متبرک .
-
کلیددار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ یو - فا. ] (ص فا.) 1 - کسی که کلید ساختمانی (سرای ، بقعة متبرک ) و مؤسسه ای در دست اوست ، دربان . 2 - آن چه که دارای کلید باشد.