کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بسیار عمیق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
جرور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) چاه عمیق .
-
عمیق
فرهنگ فارسی معین
(عَ) [ ع . ] (ص .) ژرف ، گود.
-
چال
فرهنگ فارسی معین
1 - (اِ.) گودال . 2 - آشیانة مرغان . 3 - (ص .) گود، عمیق .
-
ژرف
فرهنگ فارسی معین
(ژَ) (ص .) 1 - گود، عمیق . 2 - دور، دراز.
-
غوک
فرهنگ فارسی معین
(غَ وَ) (اِ.) زمین کنده ، عمیق ، گودال .
-
مغ
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ په . ] 1 - (ص .) عمیق ، ژرف . 2 - (اِ.) گودال .
-
مغار
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِ.) مغاره ، غار، شکاف وسیع و عمیق در کوه .
-
مغاک
فرهنگ فارسی معین
(مَ) (اِ.) گودال ، جای گود و عمیق .
-
زوراء
فرهنگ فارسی معین
(زَ یا زُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - چاه عمیق . 2 - کمان . 3 - قدح .
-
نغول
فرهنگ فارسی معین
(نَ) 1 - (ص .) عمیق ، گود، ژرف . 2 - (اِ.) راه دور و دراز.
-
غرقاب
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) جای غرق شدن ، جای عمیق در آب . مق . پایاب .
-
بناور
فرهنگ فارسی معین
(بُ وَ) (ص .) 1 - هر چیز ریشه دار. 2 - عمیق ، گود. 3 - دُمل بزرگ و سخت .
-
پراکوه
فرهنگ فارسی معین
(پَ) (اِمر.) = براکوه : آن جای از کوه که عمیق است و آب به سوی آن سرازیر شود.
-
کالار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آبکند عمیق که اسب و سوار از آن گذر نتواند کرد. 2 - تخته سنگ پهن و نازک .
-
گوچاه
فرهنگ فارسی معین
(گَ یا گُ) (اِمر.) گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید، حفره .