کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بستانکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بستانکار
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص فا.) طلبکار.
-
جستوجو در متن
-
بدهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - آنچه بدهکار باید به بستانکار بپردازد. 2 - قرض .
-
طلبکار
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع . ] (ص فا.) بستانکار.
-
فامخواه
فرهنگ فارسی معین
(مْ خا) (ص فا.) وام خواه ، بستانکار.
-
ربا
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) پولی که بستانکار از بدهکار بابت منافعِ پول خود می گیرد.
-
ابراء
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیزار کردن ، بری کردن . 2 - شفا دادن . 3 - صرف نظر کردن بستانکار از طلب خویش . 4 - رهانیدن . 5 - تراشیدن قلم .
-
تراز
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) 1 - زینت . 2 - نقش و نگار پارچه . 3 - ابزاری در بنُایی که به وسیلة آن ناهمواری سطح چیزی را مشخص می کنند. 4 - مانده ، تتمه . 5 - تفاوت بین کل اقلام بستانکار و بدهکار در هر حساب (حسابداری ).