کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بساط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بساط
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) 1 - گستردنی . 2 - شادروان . 3 - فراخی میدان . 4 - سفرة چرمین .
-
واژههای مشابه
-
بساط انداختن
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ تَ) [ فا - ع . ] (مص م .) 1 - اسباب فروختنی را در مکانی پهن کردن . 2 - فرش انداختن .
-
بساط درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. دَ. وَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: اَلَم شنگه راه انداختن .
-
بساط کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) اسباب عیش و نوش را فراهم کردن .
-
بساط کشیدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بساط گستردن .
-
جستوجو در متن
-
ناک
فرهنگ فارسی معین
(ص .) (عا.) لات بی چیز، آن که آه در بساط ندارد.
-
بوب
فرهنگ فارسی معین
(بو یا بُ) [ په . ] ( اِ.) فرش ، بساط خانه .
-
بسط
فرهنگ فارسی معین
(بُ سُ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بساط ؛ گستردنی ها.
-
ساتگینی آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ یا وُ دَ) [ تر - فا. ] (مص ل .) بساط میگساری گستردن .
-
زلالی
فرهنگ فارسی معین
(زَ) [ ع . ] (اِ.) ج . زِلِّیّه ؛ گستردنی ، بساط .
-
سماط
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بساط ، سفره . 2 - صف ، رده .
-
آه
فرهنگ فارسی معین
(صت .) کلمه ای است که برای نشان دادن درد، رنج ، اسف و اندوه به کار می برند. آوه ، آوخ ،آخ و وای نیز گویند. ؛ ~ در بساط نداشتن کنایه از: از هر گونه امکان مالی محروم بودن .