کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بس
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص .) 1 - کافی . 2 - بسیار.
-
واژههای مشابه
-
آتش بس
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ) (اِمر.) دستور خودداری از تیراندازی .
-
بس پاره
فرهنگ فارسی معین
(بَ رِ)(ص .) بسیار پرواز، تند پرواز.
-
بس کردن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. کَ دَ) (مص ل .) بسنده کردن .
-
واژههای همآوا
-
بث
فرهنگ فارسی معین
الشکوی (بَ ثَّ شَ کْ وا) [ ع . ] (مص ل .) درد دل کردن ، گله و شکایت کردن .
-
بث
فرهنگ فارسی معین
(بَ ثّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بیان کردن . 2 - آشکار کردن . 3 - برانگیختن .
-
جستوجو در متن
-
کفایت داشتن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . تَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) بس بودن ، بس شدن .
-
کفایت
فرهنگ فارسی معین
(کِ یَ) [ ع . کفایة ] (مص ل .) بس بودن ، بس شدن .
-
بسا
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ق .) بس ، بسیار.
-
وس
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ. ص . ق .) بس .
-
بسیدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) (مص ل .) بس کردن .
-
بسنده
فرهنگ فارسی معین
( بَ سَ دِ) 1 - (ص .)کافی ، بس . 2 - شایسته .