کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بزرگتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مهین
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (ص نسب .) بزرگتر، بزرگترین .
-
دن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ ع . ] (اِ.) خم قیراندود که بزرگتر از سبو باشد.
-
سرجنبان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . جُ) (ص فا.) بزرگتر صنف یا طایفه ، سردسته .
-
کاکا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - برادر بزرگتر. 2 - غلام .
-
اعظم
فرهنگ فارسی معین
(اَ ظَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - بزرگتر، بزرگوارتر. 2 - درشت تر.
-
ارشد
فرهنگ فارسی معین
(اَ شَ) [ ع . ] (ص تف .) بزرگتر، مسن تر. ؛اولاد ~ فرزند بزرگ تر.
-
سار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) پرنده ای است شبیه گنجشک اما بزرگتر از آن که بیشتر به شکار ملخ می پردازد.
-
سارو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پرنده ای است سیاه رنگ کمی بزرگتر از سار که خال های سفید هم دارد.
-
کبری
فرهنگ فارسی معین
(کُ را) [ ع . ] 1 - بزرگتر. 2 - در اصطلاح منطق مقدمة دوم در یک قضیة منطقی .
-
لیوان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) ظرف اغلب استوانه ای معمولاً بزرگتر از استکان یا فنجان برای نوشیدن مایعات .
-
آبگردان
فرهنگ فارسی معین
(گَ)(اِمر.) ظرفی دسته دار مانند ملاقه ، اما بزرگتر از آن ، که به وسیله آن آب ، آش یا غذاهای مانند آن را از ظرفی به ظرف دیگر می ریزند.
-
اکبر
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ ع . ] (ص تف .) 1 - بزرگتر، 2 - پیرتر. ج . اکابر.
-
اکرم
فرهنگ فارسی معین
(اَ رَ) [ ع . ] (ص تف .)1 - گرامی تر. 2 - آزاده تر، جوانمردتر. 3 - بزرگتر.
-
بربط
فرهنگ فارسی معین
(بَ بَ) [ معر. ] ( اِ.) عود،از آلات موسیقی شبیه تار که کاسه اش بزرگتر و دسته اش کوتاه تر است .
-
باقلا
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = باقالی : گیاه علفی یک ساله از تیرة پروانه داران که دانة آن شبیه لوبیا ولی بزرگتر و در شمار حبوبات است .