کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = پژ. پج : 1 - پشتة بلند. 2 - تیغ کوه .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) هر یک از گونه های جانوران پستان دار نشخوارکننده از تیره گاوان که جزو دام های اهلی تربیت می شود و از گوشت و پنیر و پشم و کرک آن استفاده می کنند و به هیئت وحشی نیز به نام بز کوهی وجود دارد.
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) آیین ، قاعده ، طرز، روش .
-
بز
فرهنگ فارسی معین
(بَ زّ) [ ع . ] ( اِ.) جامة کتانی یا پنبه ای .
-
واژههای مشابه
-
بز آوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ دَ) (مص ل .) (عا.) 1 - به دست آوردن حداقل امتیاز. 2 - بد آوردن .
-
بز خر
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ) (ص .) کسی که دنبال جنس ارزان و معامله های مناسب و پرسود می گردد.
-
بز خریدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خَ دَ) (مص ل .) کنایه از: ارزان خریدن .
-
بز رقصاندن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ دَ) (مص ل .) کنایه از: بهانه های تازه و رنگارنگ آوردن .
-
جستوجو در متن
-
بزغاله
فرهنگ فارسی معین
(بُ لِ) (اِمر.) بچة بز، بز خردسال .
-
تیماج
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پوست بز دباغی شده .
-
شاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) بز نر، تکه .
-
تیس
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (اِ.) بز نر.
-
نخراز
فرهنگ فارسی معین
(نُ) (اِ.) بز پیش آهنگ گله .