کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بریده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بریده
فرهنگ فارسی معین
(بُ دِ) (ص مف .) 1 - قطع کرده ، جدا شده . 2 - شکافته شده . 3 - زخم شده . 4 - ختنه شده . 5 - خسته و ناتوان شده .
-
واژههای مشابه
-
دم بریده
فرهنگ فارسی معین
( دُ . بُ دِ)(ص مف .) کنایه از: شخص زرنگ و آب زیر کاه .
-
گیسو بریده
فرهنگ فارسی معین
(بُ دِ) کنایه از: زن بی شرم و حیا.
-
جستوجو در متن
-
ذبیح
فرهنگ فارسی معین
(ذَ) [ ع . ] (ص .) گلو بریده ، سر بریده .
-
گنج
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ.) خر دم بریده .
-
مقصوص
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) شکسته و بریده شده .
-
مقطوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بریده ، قطع شده .
-
لک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص .) بی دست ، دست بریده ، اشل .
-
مجدوع
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) بینی بریده .
-
اصلم
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . ] (ص .) گوش بریده .
-
انقطاع
فرهنگ فارسی معین
(اِ قِ) [ ع . ] (مص ل .) بریده شدن ، گسستن .
-
بکنک
فرهنگ فارسی معین
(بَ نَ) (ص .) حیوان دم بریده .
-
تاتو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اسب کوتولة پُر یال و دُم بریده .