کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برگاَبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) (اِ.) 1 - تودة عظیم بخار آب ، میغ ، سحاب . 2 - اسفنج دریایی یا مصنوعی که با آن مثل یک کیسه یا لیف بدن را شستشو دهند؛ ابر حمام .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
(اَ بَ) [ په . ] (اِ.) بالا، مق پایین .
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آغوش ، بر.
-
ابر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حر اض .) 1 - بر، به ، با. 2 - بالای ، روی . 3 - در. 4 - بر سر.
-
برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) ( اِ.) 1 - توشه ، آذوقه . 2 - اسباب و اثاثیة زندگی . 3 - میل ، آرزو. 4 - اسباب و سامان .
-
برگ
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.) 1 - اندامی از گیاه که از جوانه های روی ساقه یا شاخه پدید می آید، بلگ . 2 - واحدی برای کاغذ یا آنچه به صورت کاغذ است ، ورق ، ورقه .
-
برگ بو
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) گیاهی از تیرة غارها جزو تیره های نزدیک به آلاله ها که به صورت درختچه می باشد.
-
برگ بید
فرهنگ فارسی معین
(بَ گِ) (اِمر.) نوعی از پیکان شبیه برگ بید.
-
برگ زدن
فرهنگ فارسی معین
(بَ. زَ دَ) (مص ل .) حقه زدن (در بازی ورق ).
-
برگ سبز
فرهنگ فارسی معین
(بَ گِ سَ) (اِمر.) مجازاً هدیة کوچک و ناچیز.
-
بی برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (ص مر.) بینوا، فقیر.
-
بید برگ
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) نوعی از پیکانِ تیر که به شکل برگ بید است .
-
ابر و باد
فرهنگ فارسی معین
(اَ رُ) (اِمر.) 1 - نوعی کاغذ که به شکل خاصی رنگ آمیزی می شود و برای زمینة خوشنویسی در خط مورد استفاده قرار می گیرد. 2 - نوعی موزاییک خاص دورة قاجار که به رنگ سفید و آبی ساخته می شد.