کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پاسنگین
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) آن که دیر به دیدار دوستان و خویشان برود.
-
حوالت
فرهنگ فارسی معین
(حَ لَ) [ ع . حوالة ] (اِ.) 1 - چیزی که به کسی واگذار شود. 2 - پول یا کالایی که به موجب نوشته ای به شخص واگذار شود تا برود از دیگری دریافت کند.
-
لولیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - (عا.) در جای خود جنبیدن و پیچیدن . 2 - رفت و آمد کردن به آهستگی . 3 - نمو کردن کودک به طوری که خود بتواند راه برود.
-
مهمان
فرهنگ فارسی معین
(مِ) [ په . ] (اِ.) = میهمان : 1 - کسی که به خانة کسی دیگر برود و پذیرایی شود. 2 - آن که از سوی دیگری دعوت می شود و مورد پذیرایی قرار می گیرد. 2 - ویژگی آن که به طور موقت در یک فعالیت ، بازی و مانند آن ها شرکت می کند.
-
آب کشیدن
فرهنگ فارسی معین
(کَ یا کِ دَ) (مص ل .) 1 - کشیدن آب از چاه . 2 - شستن جامه در آب تا کف ناشی از صابون از بین برود. 3 - تطهیر شرعی . 4 - (عا.) چرکین شدن زخم در اثر آب آلوده .
-
ایهام
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (مص م .) 1 - به شک و گمان انداختن . 2 - آوردن کلمه ای که دارای دو معنی باشد: یکی نزدیک و دیگری دور. و ذهن شنونده ابتدا به طرف معنی نزدیک برود و سپس به معنی دور که مقصود گوینده است متوجه شود. ج . ایهامات .
-
شبرو
فرهنگ فارسی معین
( ~ . رُ) (ص فا. اِ.) 1 - کسی که در شب راه برود یا سفر کند. 2 - اسبی که در شب خوب بدود. 3 - شب زنده دار، پارسا.4 - عسس ، داروغه . 5 - راه زن ، دزد. 6 - عیار.