کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برنجن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برنجن
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَ جَ) (اِمر.) حلقه ای فلزی که زنان به مچ دست یا پا کنند. ورنجن ، ورنجین و برنجین نیز گویند.
-
واژههای مشابه
-
دست برنجن
فرهنگ فارسی معین
( ~. بَ رَ جَ) (اِمر.) دستبند، النگو.
-
جستوجو در متن
-
آبکشین
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِمر.) دست برنجن ، دستبند.
-
دستیاره
فرهنگ فارسی معین
( ~. رِ) (اِمر.) دستبند، دست برنجن .
-
النگو
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) (اِ.) دستبند، دست برنجن .
-
سوار
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . ] (اِ.) دستبند زنانه ، دست برنجن .
-
آورنجن
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ جَ) (اِمر.) 1 - دست بند، دست برنجن . 2 - خلخال ، پای آورنجن .
-
ورنجن
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ جَ) (اِ.) برنجن ؛ حلقه ای از زر و سیم و یا فلزات دیگر که زنان در دست و پا کنند.
-
دستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ معر. ] (ص نسب .) = دستیج : 1 - منسوب به دست ، مربوط به دست . 2 - ظرفی که با دست می توان برداشت و استفاده کرد. 3 - دستینه ، دست برنجن . دستی و پشت دستی : در جایی که مخاطب را در صفتی و منقبتی ممتاز یابند گویند و مراد آن است که پیش تو پشت دست ...