کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برقی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - مربوط به برق . 2 - ویژگی آن چه با برق کار می کند. 3 - برق کار. 4 - (عا.) فوری ، سریع .
-
جستوجو در متن
-
هیتر
فرهنگ فارسی معین
(تِ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای برای گرم کردن هوای مکان هایی مانند اتاق و کارخانه ، اجاق برقی ، بخاری برقی . (فره ).
-
پنکه
فرهنگ فارسی معین
(پَ کِ) [ هند. ] (اِ.) بادبزن برقی .
-
دریل
فرهنگ فارسی معین
(دِ رِ) [ انگ . ] (اِ.) مته برقی .
-
ریش تراش
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِمر.) اسباب معمولاً برقی برای تراشیدن موی صورت .
-
الکتریکی
فرهنگ فارسی معین
(اِ لِ) [ فر - فا. ] (ص نسب .) منسوب به الکتریک ، مربوط به الکتریسته . 1 - برقی . 2 - مغازه و دکان فروش و تعمیر لوازم برقی .
-
اف اف
فرهنگ فارسی معین
(اِ. اِ) (اِ.) نام تجارتی وسیله ای برقی برای باز کردن در ساختمان ، در بازکن . (فره ).
-
ولت
فرهنگ فارسی معین
(وُ لْ) [ انگ - فر. ] (اِ.) واحد نیروی محرکة برقی و اختلاف پتانسیل .
-
کولر
فرهنگ فارسی معین
(لِ) ( [ انگ . ] (اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن هوای داخل یک فضا.
-
جارو
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) = جاروب : وسیله ای برای رُفتن خاک و خاشاک که از گیاه مخصوص جارو درست کنند. ؛~ برقی دستگاهی برقی دارای صفحة برس و لوله ای بلند و محفظة خالی که خاک و خاشاک را درون خود می مکد.
-
آب سردکن
فرهنگ فارسی معین
(سَ. کُ) ( اِ.) دستگاهی معمولاً برقی برای خنک کردن آب آشامیدنی . مق آب گرم کن .
-
بوبین
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) قرقره ای که به دور آن سیم روپوش دار پیچیده شده است و برای تغییر مقدار جریان برق در موتورها و دستگاه های برقی به کار می رود.
-
خازن
فرهنگ فارسی معین
(زِ) [ ع . ] (اِفا. اِ.) 1 - خزانه دار. 2 - نام قطعه ای است در بعضی از دستگاه های برقی که انرژی به صورت برق در آن ذخیره می شود.
-
دزدگیر
فرهنگ فارسی معین
(دُ)(اِمر.) اسباب برقی یا الکترونیکی که برای پیشگیری از دزدی نصب می شود تا با کشیدن آژیر یا روشن شدن چراغ دیگران را متوجه سرقت بکند.