کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برقراری صلح و آرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آنین
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) خُم کوچک سفالین که دوغ را در آن می ریختند و آرام آرام تکان می دادند تا کره از آن جدا شود.
-
آتشپا
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص مر.) تیزرو، بی قرار و آرام .
-
استانه
فرهنگ فارسی معین
(اَ نِ) (اِ.) جای خواب و آرام ، آرامگاه .
-
دنج
فرهنگ فارسی معین
(دِ) (اِ.) (عا.) جای خلوت و آرام .
-
ریلکس
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ انگ . ] (ص .) آرام و بدون دغدغه .
-
فتنه نشان
فرهنگ فارسی معین
( ~ . نِ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آرام - کنندة آشوب و غوغا.
-
میلیتاریسم
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) سلطه و نفوذ ارتش بر شئون کشور، سیستم صلح مسلحانه ، حکومت ارتشی .
-
فتور
فرهنگ فارسی معین
(فُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) آرام شدن ، سست شدن . 2 - آرام شدن پس از تندی و سختی . 3 - (اِمص .) بی حا لی ، ضعف . 4 - کندی ، آرامی .
-
گرگ آشتی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِ مر.) آشتی ظاهری که در باطن دل های طرفین بر دشمنی باقی باشد؛ صلح به نفاق و مکر و فریب .
-
آرامش
فرهنگ فارسی معین
(مِ) 1 - (اِمص .) آرامیدن . 2 - وقار، سنگینی . 3 - ( اِ.) خواب کوتاه و سبک . 4 - فراغت ، آسایش . 5 - صلح وآشتی . 6 - سکون .
-
مسالمت
فرهنگ فارسی معین
(مُ لِ مَ) [ ع . مسالمة ] (مص ل .) آشتی کردن ، از روی صلح و آشتی رفتار کردن .
-
سکینه
فرهنگ فارسی معین
(سَ نَ یا نِ) [ ع . سکینة ] (اِ.) 1 - آرام ، آرامش . 2 - وقار. 3 - آن چه که به دل آرامش و اطمینان بخشد.
-
سامان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - اسباب ، لوازم . 2 - وسایل زندگی ، باروبنه . 3 - متاع ، کالا. 4 - آراستگی ، نظم . 5 - رواج و رونق . 6 - آرام ، قرار. 7 - مکان ، محل . 8 - تدارک .
-
نرم
فرهنگ فارسی معین
(نَ) [ په . ] (ص .) 1 - لطیف . مق زبر. 2 - هرچیز کوبیده . 3 - صاف . 4 - خوشایند و دلنیشن . 5 - انعطاف پذیر. 6 - مهربان ، رئوف . 7 - آهسته ، آرام .
-
آرامی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) قومی از قبایل سامی نژاد که نسبشان به «آرام » (اِرَم ) پسر سام بن نوح می رسد. این قوم در قرن دوازده ق .م . به سرزمین های سوریه و شمال بین النهرین حمله بردند و بر دمشق و حلب دست یافتند. زبان منسوب به این قوم را زبان آرامی گویند.