کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برفکوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
کوری
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) نابینایی .
-
برف
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ په . ] ( اِ.) آب منجمد که به صورت بلورهایی به شکل منشور مسدس - القاعده متبلور می گردد و در فصل سرما از ابرها به زمین می بارد.
-
برف پاک کن
فرهنگ فارسی معین
(بَ کُ) (اِفا. اِمر.) وسیله ای که روی شیشة اتومبیل قرار گرفته هنگام باریدن باران یا برف آن را به حرکت درآرند تا شیشه را پاک کند.