کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برعکس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برعکس
فرهنگ فارسی معین
(بَ عَ) [ فا - ع . ] (ق مر.) برخلاف ، به عکس آن چه گفته شد.
-
جستوجو در متن
-
بالعکس
فرهنگ فارسی معین
(بِ لْ عَ) [ ازع . ] ( ق .) برعکس ، به عکس .
-
وارونه
فرهنگ فارسی معین
(ن ) (ص .) 1 - واژگونه ، سرنگون . 2 - برعکس ، ضد.
-
مغایر
فرهنگ فارسی معین
(مُ یِ) [ ع . ] (اِفا.) برخلاف ، برعکس .
-
بلکه
فرهنگ فارسی معین
(بَ کِ) (ق .) 1 - شاید. 2 - به علاوه . 3 - باشد که . 4 - برخلاف ، برعکس .
-
فلاپی درایو
فرهنگ فارسی معین
(فِ دِ) [ انگ . ] (اِ.) وسیله ای که داده ها را از روی دیسکت به حافظة کامپیوتر یا برعکس انتقال می دهد.
-
معکوس
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) نگون سار، سرنگون ، برعکس ، وارونه .
-
غلیظ
فرهنگ فارسی معین
(غَ) [ ع . ] (ص .)1 - کلفت ، ستبر. 2 - خشن ، درشت . 3 - ناگوار، دیرهضم . 4 - تیره . 5 - پرمایه ، برعکس رقیق .
-
استدراک
فرهنگ فارسی معین
(اِ تِ) [ ع . ] (مص م .) 1 - فهمیدن ، درک کردن . 2 - اعتراض کردن ، خرده گرفتن . 3 - آوردن بیتی که مصراع اول مدح و مصراع دوم ذم باشد یا برعکس . 4 - تصحیح کردن . 5 - جبران کردن .