کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
برده
فرهنگ فارسی معین
(بَ دِ) [ په . ] (ص .) 1 - غلام ، کنیز. 2 - اسیر.
-
واژههای مشابه
-
نام برده
فرهنگ فارسی معین
(بُ دِ) (ص مف .) ذکر شده ، مذکور.
-
گردن برده
فرهنگ فارسی معین
(گَ دَ. بُ دِ) (ص مر.) عاصی ، غیرمنقاد؛ مق . گردن داده .
-
جستوجو در متن
-
منتفع
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ فَ) [ ع . ] (اِمف .) سود برده شده ، نفع برده شده .
-
افراخته
فرهنگ فارسی معین
(اَ تِ) (اِ مف .) بلند کرده ، بالا برده .
-
سولوق
فرهنگ فارسی معین
[ تر - مغ . ] (اِ.) خورجینی که سابقاً در سفر همراه می برده اند.
-
نخاس
فرهنگ فارسی معین
(نَ خّ) [ ع . ] (اِ.) برده فروش .
-
نمادین
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (ص نسب .) آن چه به عنوان نماد به کار برده می شود، سمبلیک .
-
قسر
فرهنگ فارسی معین
(ق س ) (ص .) کسی که در قمار نه باخته و نه برده باشد.
-
کنیز
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (اِ.) بردة زن ، خدمتکار زن .
-
اسیر
فرهنگ فارسی معین
( اَ ) [ ع . ] (ص .) 1 - گرفتار. 2 - برده ، بنده . ج . اسراء.
-
جابه جا
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ق .) فوری ، بلافاصله ، که بیشتر با فعل مردن به کار برده می شود.
-
داغ
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) سوزاندن جایی از بدن حیوان یا برده با آهن تفته و مانند آن .