کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برای هر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هر که هر که
فرهنگ فارسی معین
(هَ کِ. هَ کِ) (اِمر.) (ق مر.) (عا.) = هر کی هر کی : هرج و مرج ، بلبشو.
-
هر
فرهنگ فارسی معین
دری (هَ دَ) (ص نسب .) منسوب به هر در. 1 - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود؛ هر جایی . 2 - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .
-
هرچه
فرهنگ فارسی معین
(هَ چِ) = هرچ : (مبهم مرکب ) 1 - هر چیز. 2 - هر اندازه ، هر قدر. 3 - هر که (در ذوی العقول به کار رود). ؛ ~ نه بدتر (کن .) مقعد، ماتحت .
-
جوهر
فرهنگ فارسی معین
(جُ هَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - اصل و عصارة هر چیز. 2 - هر چیزی که قایم به ذات خودش است . 3 - هر سنگ گرانبها.
-
هزمان
فرهنگ فارسی معین
(هَ) (ق .) هر زمان ، هر وقت .
-
علی ای حال
فرهنگ فارسی معین
(عَ لا اَ یِّ) [ ع . ] (ق مر.) به هر حال ، به هر تقدیر.
-
کیانا
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - طبیعت ، اصل هر چیز. 2 - هر یک از طبایع چهارگانه .
-
آشکوب
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) 1 - هر طبقه از ساختمان . 2 - هر یک از طبقات نه گانة آسمان ؛ سپهر. 3 - سقف ، آسمانه . 4 - رگه های دیوار. 5 - هر طبقه از زمین .
-
باری
فرهنگ فارسی معین
(ق .)1 - یک بار، به هر حال ، در هرصورت . 2 - دست کم ، حداقل . ؛ ~ به هر جهت به هر نحو که باشد، هرطور که پیش آید.
-
اسپرغم
فرهنگ فارسی معین
(اِ یا اَ پَ غَ) [ په . ] (اِ.)1 - هر گیاه خوشبو، ریحان . 2 - هر نوع گیاه . 3 - سبزه . 4 - میوه .
-
پوشنه
فرهنگ فارسی معین
(شَ نِ) (اِمر.) 1 - سرپوش ، هر چیزی که با آن روی چیزی را بپوشند. 2 - هر چیز پوشیدنی .
-
تیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - ماه چهارم از هر ماه شمسی . 2 - پاییز، خزان . 3 - نام روز سیزدهم از هر ماه خورشیدی .
-
دنباله دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) 1 - هر چیز که دنباله و بقیه داشته باشد. 2 - هر چیز که دارای دم باشد.
-
دی
فرهنگ فارسی معین
(دِ یْ) (اِ.) 1 - دهمین ماه هر سال شمسی . 2 - نامِ روزهای هشتم ، پانزدهم و بیست و سوم هر ماه شمسی .
-
زمینه
فرهنگ فارسی معین
(زَ نِ) (اِ.) 1 - سطح هر چیز. 2 - متن هر چیزی مانند پردة نقاشی . 3 - موضوع ، سوژه . 4 - طرح ، نقشه . 5 - موقعیت ، وضعیت .