کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برامدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
برآمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - بالا آمدن . 2 - طلوع کردن . 3 - طول کشیدن . 4 - بالغ شدن . 5 - روا شدن . 6 - حاصل شدن 7 - گذشتن . 8 - توان مقابله و رویارویی داشتن .
-
غبار برآمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ مَ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) کنایه از: کساد شدن ، از رونق افتادن .
-
به هم برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(بِ. هَ. بَ. مَ دَ) (مص ل .) 1 - دلتنگ شدن ،اندوهگین گشتن . 2 - خشمگین شدن .
-
گرد چیزی برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل .) از عهدة آن چیز برآمدن .
-
گرد کار برآمدن
فرهنگ فارسی معین
(گِ دِ. بَ مَ دَ) (مص ل .) مقدمات انجام کاری را فراهم کردن .
-
واژههای همآوا
-
برآمدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. مَ دَ) (مص ل .) 1 - بالا آمدن . 2 - طلوع کردن . 3 - طول کشیدن . 4 - بالغ شدن . 5 - روا شدن . 6 - حاصل شدن 7 - گذشتن . 8 - توان مقابله و رویارویی داشتن .
-
جستوجو در متن
-
تحجم
فرهنگ فارسی معین
(تَ حَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - بیرون برآمدن هرچیز. 2 - حجامت کردن . 3 - برآمدن پستان .
-
وثی
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . 2 - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.
-
تشوید
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص ل .) برآمدن آفتاب .
-
ضحی
فرهنگ فارسی معین
(ضُ حا) [ ع . ] (اِ.) چاشتگاه ، هنگام برآمدن آفتاب .
-
بزوغ
فرهنگ فارسی معین
(بُ) [ ع . ] (مص ل .) برآمدن ، تافتن ، تابیدن (آفتاب و ستارگان ).
-
جوال رفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. رَ تَ) (مص ل .) با کسی مقابله و معارضه کردن و از پسش برآمدن .
-
حف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (مص م .) گرد گرفتن ، گرد چیزی برآمدن .