کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
براق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
براق
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص .) خشمگین ، عصبانی .
-
براق
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - اسب تیزرو. 2 - مرکب رسول الله.
-
براق
فرهنگ فارسی معین
(بَ رَّ) [ ع . ] (ص .) درخشان ، درخشنده .
-
واژههای مشابه
-
براق شدن
فرهنگ فارسی معین
(بُ. شُ دَ) (مص ل .) خشمگین شدن ، با خشم به کسی نگاه کردن .
-
جستوجو در متن
-
آهار
فرهنگ فارسی معین
( اِ.)مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست می کنند و به پارچه می زنند تا سفت و براق شود.
-
واکس
فرهنگ فارسی معین
[ روس . ] (اِ.) مادة چربی که رنگ های مختلف دارد و رویة کفش را با آن تمیز و براق کنند.
-
اکلیل
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (اِ.) 1 - تاج ، افسر. 2 - گردی است براق به رنگ های طلایی ، نقره ای ، سبز و غیره .
-
املس
فرهنگ فارسی معین
(اَ لَ) [ ع . ] (ص .) 1 - نرم . 2 - جای هموار. 3 - صاف ، براق .
-
زغال سنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~. سَ) (اِمر.) جسمی است سیاه و براق با درصد بالایی از کربن خالص که از بقایای درختان و گیاهانی که قرن ها پیش در زیرزمین مانده اند تشکیل می شود.
-
طلاکوبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (اِمص .) کوبیدن فلزهای براق به ویژه طلا و نقره به صورت نقش های زینتی یا نوشته بر سطح دلخواه ، زرکوبی .
-
طلق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ معر. ] (اِ.) معرب تلک ؛ سنگی معدنی که به رنگ سفید نقره ای شفاف و براق و قابل تورق است .
-
نیکل
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ فر. ] (اِ.) فلزی است نقره ای رنگ و براق از خانوادة آهن و بسیار صیقل پذیر.
-
ورنی
فرهنگ فارسی معین
(وِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - لعاب . 2 - چرم شفاف و براق . متضاد: شور و یا مات .