کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
برآمدگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیشکوهه
فرهنگ فارسی معین
(هِ) (اِمر.) برآمدگی جلو زین اسب .
-
زین کوهه
فرهنگ فارسی معین
(نْ. هِ) (اِمر.) برآمدگی جلو و عقب زین .
-
گوژپشت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . پُ) (ص .) کسی که پشتش قوز و برآمدگی دارد.
-
کوهان
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) برآمدگی پشت شتر.
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
تاول
فرهنگ فارسی معین
(وَ یا وِ) (اِ.) برآمدگی و تورم پوست بر اثر سوختگی یا ساییدگی .
-
قوزی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب .) = غوزی : گوژپشت ، کسی که پشتش برآمدگی غیرطبیعی دارد.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
ورم
فرهنگ فارسی معین
(وَ رَ) [ ع . ] (اِ.) باد، برآمدگی در بدن بر اثر ضربه یا بیماری .
-
گنبد
فرهنگ فارسی معین
(گُ بَ) [ په . ] (اِ.) قُبِّه و برآمدگی که بر بالای معابد و مساجد می سازند.
-
لک و مک
فرهنگ فارسی معین
(لَ کُ مَ) (اِمر.) خال های سرخ و سیاه و متعدد و بدون برآمدگی بر پوست .
-
قوز
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = غوز: برآمدگی ، برآمدگی غیرطبیعی پشت انسان . ؛ روی ~ افتادن از روی لجاجت یا مبارزه طلبی دست به کاری زدن . ؛ ~ بالا قوز کنایه از: دردسری علاوه بر دردسرهای قبلی ، مصیبت پشت مصیبت .
-
احدب
فرهنگ فارسی معین
(اَ دَ) [ ع . ] (ص .) 1 - گوژپشت . کسی که پشتش قوز و برآمدگی داشته باشد. 2 - شمشیر کج .
-
پلغیدن
فرهنگ فارسی معین
(پُ لُ دَ) (مص ل .) 1 - بیرون زدن چیزی از حد طبیعی ، مانند برآمدگی چشم . 2 - صدای جوشیدن آب .
-
پنجه بوکس
فرهنگ فارسی معین
( ~. بُ) [ فا - انگ . ] (اِ.) سلاح سرد به صورت حلقه های به هم پیوسته دارای برآمدگی های نوک تیز که در پنجه می کنند.