کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بذر
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] ( اِ.) تخم ، دانه . ج . بذور.
-
جستوجو در متن
-
بذرافشانی
فرهنگ فارسی معین
( ~. اَ) [ ع - فا. ] (حامص .) تخم - افشانی ، پاشیدن بذر.
-
آندوسپرم
فرهنگ فارسی معین
(دُ پِ) [ فر. ] (اِ.) قسمتی از بذر که مواد غذایی مورد نیاز جنین را تأمین کند، خورش . (فره ).
-
دان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - دانه . 2 - بذر گیاه . ؛ ~ پاشیدن کنایه از: تطمیع کردن و به جانب خود آوردن .
-
شخم
فرهنگ فارسی معین
(شُ) (اِ.) زیر و رو کردن خاک و ایجاد شیار به وسیلة گاوآهن یا تراکتور برای کشت بذر.
-
بیجه
فرهنگ فارسی معین
(بِ جَ) ( اِ.) 1 - مقداری از کالا که بدون وزن کردن و شمردن ، خرید و فروش شود. 2 - مقدار زمینی که بتوان در آن صد من بذر کاشت .
-
تخم
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (اِ.) 1 - نطفه . 2 - بیضة ماکیان و غیر آن . 3 - اصل ، نسب ، نژاد. 4 - بذر گیاه . ؛~ ِ چیزی را ملخ خوردن کنایه از: نایاب بودن .
-
مرخی
فرهنگ فارسی معین
(مُ رَ خّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - سست کننده . 2 - دارویی را گویند که به قوت حرارت و رطوبت خود قوام اعضای کثیفة المسام را نرم و مسامات آن را وسیع بگرداند تا آن که به سهولت و آسانی فضول مجتمعه و محتبسة در آن ها دفع شود، مانند ضماد شوید (شبت ) و بذر کتان .