کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدین بوم و بر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بر
فرهنگ فارسی معین
و بوم (بَ رُ) (اِمر.) زمین ، سرزمین .
-
سرزمین
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ) (اِمر.) مرز و بوم .
-
اکولوژی
فرهنگ فارسی معین
(اِ کُ لُ) [ فر. ] (اِ.) مطالعة روابط موجودات زنده با محیط و عادت ها و طرز زندگی آن ها، بوم شناسی ، بوم شناخت .(فره ).
-
مرز و بوم
فرهنگ فارسی معین
(مَ زُ) (اِمر.) مملکت ، کشور.
-
پیک
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) ورق بازی که بر آن صورتی چون سر نیزه است و به همین مناسبت آن را بدین نام خوانند.
-
جغد
فرهنگ فارسی معین
(جُ) (اِ.) پرنده ای است با صورتی پهن ، منقاری خمیده و چشم هایی درشت و پاهای بزرگ ، در دو طرف سرش دو دسته پر شبیه گوش گربه قرار دارد، در ویرانه ها زندگی می کند و به نحوست معروف است ، بوم و بوف هم گویند.
-
واره
فرهنگ فارسی معین
(ر ) (پس .) به آخر اسم ملحق شود دال بر معانی ذیل : الف - دال بر شباهت و مانندگی : ماهواره . ب - دال بر تعلق و ارتباط : گوشواره . ج - دال بر مکان : چراغواره .
-
کنگر
فرهنگ فارسی معین
(کُ گُ) 1 - (اِ.) قسمی گدا که شاخی و شانة گوسفندی به دست گیرد و بر در خانه ها و دکان های مردم آید و آن شاخ را بر آن شانه مالد تا از آن صدای غرغری پدید آید و بدین وسیله چیزی طلبد. اگر احیاناً در دادن پول اهمال کنند وی کاردی بر اعضای خویش زند و خود را ...
-
تنبلیت
فرهنگ فارسی معین
(تَ بَ) (اِ.) = تملیت : 1 - بار کوچکی که بر بار بزرگ بندند و گاه بر بالای چاروا نهند و بر روی آن سوار شوند. 2 - یک لنگ بار، عدل .
-
سوسیالیسم
فرهنگ فارسی معین
(سُ) [ فر. ] (اِ.) سیاستی است که بر اساس تقدم جامعه بر فرد و اولویت منافع و مصالح اجتماعی بر منافع فردی قرار گرفته است .
-
وشم
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (مص م .) نقش و نگاری که بر اندام با سوزن آژده کرده و نیله بر آن پاشند، خالکوبی .
-
ور
فرهنگ فارسی معین
( ~.) 1 - (حر.) حرف شرط ، مخفف و اگر. 2 - ( اِ.) طرف ، جانب . 3 - پسوندی است که به اسم می پیوندد و دارندگی را می رساند:بارور، تاج ور، کینه ور. 4 - پیشوندی است که بر سر افعال درآید به معنی بر: ورآمدن ، ورافتادن . 5 - بر سر اسماء (ریشه و مصادر مرخم ) د...
-
ملغم
فرهنگ فارسی معین
(مَ غَ) (اِ.) روغن مالی بر اعضا و مرهم نهادگی بر زخم .
-
فدره
فرهنگ فارسی معین
(فَ رِ یا رَ) (اِ.) بوریایی که از برگ خرما و غیره بافند و بر بالای چوب ها و پروارهای سقف اتاق ها اندازند و گل و خاک بر بالای آن ریزند.
-
ارغشتک
فرهنگ فارسی معین
( اَ غُ تَ) (اِ.) 1 - نوعی بازی دختران و آن چنان است که بر سر دو پا نشینند و کف های دست ها را بر سر زانوها مالند و چیزهایی گویند و همچنان نشسته بر سر پاها برجهند و کف های دست ها را بر هم زنند. 2 - آوازی که با سودن انگشتان به یکدیگر برآورند برای نشان ...