کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بدهی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) 1 - آنچه بدهکار باید به بستانکار بپردازد. 2 - قرض .
-
جستوجو در متن
-
وام گزاردن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص م .) پرداختن وام و بدهی .
-
قرض و قوله
فرهنگ فارسی معین
(قَ ضُ لِ) (اِمر.) (عا.) قرض ، بدهی .
-
بدحساب
فرهنگ فارسی معین
(بَ. حِ) (ص .) خصوصیات کسی که حساب و کتاب درستی ندارد و بدهی خود را به موقع پرداخت نمی کند.
-
بدهکار
فرهنگ فارسی معین
(بِ دِ) (ص فا.) 1 - دارای بدهی . 2 - مدیون .
-
پس افت
فرهنگ فارسی معین
(پَ . اُ) (اِ. ص .) 1 - بدهی عقب افتاده . 2 - اندوخته ، ذخیره .
-
خوش حساب
فرهنگ فارسی معین
( ~. حِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) کسی که وام و بدهی خود را در سر وعده پرداخت کند.
-
قرض
فرهنگ فارسی معین
(قَ رْ) [ ع . ] (اِ.) وام ، بدهی . ج . قروض .
-
بیلان
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) صورت ریز دارایی و بدهی شرکت ها و مؤسسات که معمولاً در آخر سال مالی تهیه شود، ترازنامه (فره ).
-
ترازنامه
فرهنگ فارسی معین
( ~. مِ یا مَ) (اِمر.) بیلان ؛ نوشته ای که در آن میزان درآمد، دارایی ، بدهی و بستانکاری یک مؤسسه در یک دورة معین در آن ثبت شده باشد.
-
علی الحساب
فرهنگ فارسی معین
(عَ لَ لْ. حِ) [ ازع . ] (ق مر.) به صورت بخشی از پرداخت یا دریافت بدهی ، مزد و مانند.
-
سفته
فرهنگ فارسی معین
(سُ تَ یا س تِ) (اِ.) 1 - سندی که به موجب آن مقدار بدهی و زمان پرداخت آن معین می گردد. 2 - دشت ، اولین فروش کاسب .
-
حساب
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) شماره کردن . 2 - (اِمص .) شماره ، اندازه . 3 - (اِ.) دانش ریاضی . 4 - تخمین ، برآورد. 5 - بدهی ، قرض . ؛~ ِ کار خود را کردن متوجه خطر یا دشواری کار شدن . ؛~ ِ کار دست کسی بودن هوشیار بودن .