کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بدبوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گنداب
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (اِمر.) آب گندیده و بدبوی .
-
ابخر
فرهنگ فارسی معین
(اَ خِ) [ ع . ] (ص .) کسی که دهان بدبوی دارد. گنده دهان .
-
شماگنده
فرهنگ فارسی معین
(شَ گَ دَ یا دِ) (ص .) 1 - متعفن . 2 - زن بدبوی .
-
منجلاب
فرهنگ فارسی معین
(مَ جَ) (اِمر.) 1 - آب بدبوی و گندیده . 2 - فاضلاب ، جایی که آب های کثیف در آن جمع شود.
-
هار
فرهنگ فارسی معین
(ص .) 1 - گوشت گندیده و بدبوی . 2 - فضلة انسان و حیوان . 3 - سرگین .