کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بثط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
بست
فرهنگ فارسی معین
(بُ) ( اِ.) 1 - گلزار. 2 - جایی که میوه های خوشبو در آن روید. 3 - محور سنگ آسیا. 4 - گندم بریان .
-
بست
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (مص مر.) بستن ، سد کردن . 2 - ( اِ.) حلقه یا نیم دایره ای که به چهارچوب در یا پنجره متصل است و چفت یا قفل در آن قرار می گیرد. 3 - هر نوع وسیله برای گرفتن و نگهداشتن چیزی . 4 - جایی که مردم برای ایمن ماندن از تعرض یا دادخواهی به آن جا پناهنده...
-
بسط
فرهنگ فارسی معین
(بَ) [ ع . ] 1 - (مص م .)گستردن ، پهن کردن . 2 - باز کردن . 3 - شرح دادن . 4 - (اِمص .) انتشار. 5 - فراخی ، وسعت . 6 - آسوده شدن ، آرامش خاطر. 7 - آرامش خاطری که سالک و عارف را دست دهد؛ مق قبض .
-
بسط
فرهنگ فارسی معین
(بُ سُ) [ ع . ] ( اِ.) جِ بساط ؛ گستردنی ها.