کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
با حیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
با پرستیژ
فرهنگ فارسی معین
(پِ رِ) [ فا - فر . ] (ص مر.) باآبرو، بااعتبار، دارای شخصیت .
-
با خود
فرهنگ فارسی معین
(خُ) (ص .) با خویشتن ، هوشیار.
-
با دندان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص .) استوار در کار، نیرومند.
-
ترف با
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) آشی که در آن قره قروت بریزند.
-
با آب و تاب
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص مر.) مفصل ، با شرح جزییات .
-
با آب و رنگ
فرهنگ فارسی معین
( ~ُ رَ) (ص مر.) 1 - گلگون . 2 - زیبا و قشنگ .
-
جستوجو در متن
-
حیا
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - باران . 2 - فراخی سال .
-
حجب
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) شرم ، حیا.
-
کلوک
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص . اِ.) بی حیا، گستاخ .
-
پررو
فرهنگ فارسی معین
(ی )(پُ) (ص مر.)دریده ، بی شرم . بی حیا.
-
چشم دریده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دِ)(ص مر.)بی شرم ، بی حیا.
-
چغاز
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (ص .) زنِ بی حیا و دشنام ده .
-
دردو
فرهنگ فارسی معین
(دِ دُ) (ص .) (عا.) شوخ چشم ، بی حیا.
-
رودربایستی
فرهنگ فارسی معین
(دَ یِ) (اِمص .) = رودروایستی : شرم حضور، مأخوذ به حیا شدن .