کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بام دار بوم دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پشت بام
فرهنگ فارسی معین
(پُ) (اِمر.) (عا.) استعمالی است به معنی بام و سطح بام .
-
هفت بام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) کنایه از: هفت آسمان .
-
جستوجو در متن
-
دار
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (ص فا.) 1 - در ترکیب گاه به معنی «دارنده » آید: آب دار، پول دار. 2 - در ترکیب به معنی «نگاهدارنده » آید: خزانه دار، راه دار.
-
کنگره دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) دندانه دار.
-
استخوان دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص .) کنایه از: آدم اصیل و خانواده دار.
-
دار
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جایی که در آن سکونت کنند، سرای ، خانه .
-
دار زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص م .) به دار آویختن .
-
عمل دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع - فا. ] (ص فا.) والی ، حاکم ، تحصیل دار مالیات .
-
خزانه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص فا.) 1 - ر ی یس خزانه . 2 - تحویل دار.
-
دار
فرهنگ فارسی معین
و دسته (رُ دَ تِ) (اِمر.) (عا.) 1 - دسته ، گروه . 2 - اطرافیان شخص ، طرفداران .
-
گوشه دار
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) 1 - سخن همراه با طعنه و کنایه . 2 - زاویه دار.
-
مطرا
فرهنگ فارسی معین
(مُ طَ رّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - تازه کرده شده . 2 - نم دار، آب دار.
-
بندار
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص مر.)1 - مالدار، مایه دار. 2 - کیسه دار، خانه دار. 3 - دوا فروش . 4 - ری شه دار. 5 - نام طبقه ای از طبقات عالی اجتماعی در قدیم که لباس مخصوص به خود را داشتن .
-
حمامی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - گرمابه دار، گرمابه بان . 2 - حقو قی که به گرمابه دار ده یا قریه دهند.