کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالدنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دنده
فرهنگ فارسی معین
(دَ دِ) (اِ.) 1 - هر یک از استخوان های خمیدة قفسة سینه که از پشت به مهره ها وصل می شود. 2 - وسیله ای برای حرکت یا تغییر دادن سرعت در اتومبیل . ؛ از ~ چپ بلند شدن کنایه از: سر حال نبودن .
-
بال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] ( اِ.) خاطر، دل ، جان .
-
بال
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) اندام پرواز در پرندگان ، حشرات و خفاش .
-
بال بال زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .)1 - بال های خود را با تکان های ریز و پیاپی به هم زدن . 2 - دچار دلهره و حرکات تشنج آمیز بودن .
-
یک دنده
فرهنگ فارسی معین
( ~. دَ دِ) (ص مر.) لجوج ، خود - رأی .
-
بیس بال
فرهنگ فارسی معین
(بِ سْ) [ انگ . ] (اِمر.) از ورزش های گروهی با توپ که شبیه بازی چوگان است .
-
هند بال
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی بازی گروهی شبیه به فوتبال که توپ آن کوچک تر از توپ فوتبال است و با دست بازی می شود.
-
فراخ بال
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (ص مر.) آسوده خاطر.
-
پر و بال زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. زَ دَ) (مص ل .) 1 - پرپر زدن ، بال و پر زدن . 2 - نفرینی است کنایه از: مردن .