کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمص .) نمو، بالیدن .
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ تر - مغ . ] (اِ.) واحد مقیاس برای زر و سیم .
-
بالش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) ( اِ.) = بالشت : وسیله ای به شکل کیسه چهارگوش که آن را با مادة نرمی مثل پر، پنبه ، پشم شیشه یا اسفنج پر کرده و در هنگام خواب یا استراحت سر را روی آن می گذارند، متکا، مسند.
-
جستوجو در متن
-
نازبالش
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمر.) بالش ، بالش نرم .
-
بالین
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] ( اِ.) بالش ، بستر.
-
چغبوت
فرهنگ فارسی معین
(چَ) (اِ.) 1 - پنبه یا پشم و مانند آن که داخلِ تشک ، لحاف ، بالش کنند. 2 - بالش ، تشک یا هر چیز آکنده از پشم و پنبه .
-
کوسن
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ فر. ] (اِ.) بالش ، بالشتک .
-
روبالشی
فرهنگ فارسی معین
(لِ) (اِمر.) پارچة دوخته شده مانند کیسه که بالش را در آن قرار می دهند.
-
متیل
فرهنگ فارسی معین
(مِ) (اِ.) پارچه ای که روی بالش یا لحاف می کشند.
-
متکا
فرهنگ فارسی معین
(مُ تَ کّ) [ ع . ] (اِ.) بالش ، تکیه گاه .
-
رفیده
فرهنگ فارسی معین
(رَ دَ یا دِ) (اِ.) بالش کوچکی که خمیر نان را بر بالای آن گسترانند و بر تنور بندند.
-
سرین
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به سر، طرف سر. 2 - بالش ، متکا.
-
نمرق
فرهنگ فارسی معین
(نَ رَ یا نِ رِ یا نُ رُ) [ ع . ] (اِ.) متکا، بالش . ج . نمارق .
-
وساده
فرهنگ فارسی معین
(وِ دَ یا دِ) [ ع . وسادة ] (اِ.) 1 - مخده ، بالش . 2 - بستر، خوابگاه . 3 - مسند، اورنگ ؛ ج . وسادات .