کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بالا
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - بالنده ، نمو کننده . 2 - زبر، فوق . 3 - بلندی ، ارتفاع . 4 - طول ، درازا. 5 - پشته ، تپه . 6 - قد و قامت . ؛ ~ بالاها پریدن کنایه از: بسیار جاه طلب بودن .
-
واژههای مشابه
-
بالا دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) بزرگ نمودن ، بزرگ جلوه دادن .
-
بالا غیرتاً
فرهنگ فارسی معین
(غِ رَ تَ نْ) [ فا - ع . ] (ق .) از روی جوانمردی و گذشت .
-
بالا کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ) (مص م .) بزرگ کردن (فرزند).
-
بالا نمودن
فرهنگ فارسی معین
(نِ دَ) (مص ل .) نشان دادنِ قد و قامت خود.
-
سهی بالا
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (ص مر.) راست بالا.
-
شاه بالا
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) ساق دوش .
-
آقا بالا سر
فرهنگ فارسی معین
(سَ) [ مغ - فا. ] (ص . اِ.) 1 - رییس ، سرپرست . 2 - مجازاً آن که بی مورد در کار دیگران دخالت و امر و نهی می کند.
-
زیر و بالا
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (ص مر.) سخن ناراست ، سخن آمیخته به دروغ .
-
جستوجو در متن
-
آماس
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) = آماز: ورم ، برآمدگی ، آماده و آماز نیز گویند.
-
آماسانیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ)(مص م )ایجاد برآمدگی کردن ، متورم کردن . آماهانیدن و آماهیدن هم گفته می شود.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) باد کردن ، ورم کردن .
-
آماق
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) گوشه چشم .