کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازی رفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .)1 - شناگری . 2 - غواصی .
-
آتش بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بازی با آتش . 2 - افروختن آلات و ادواتی که با باروت به صورت گوناگون ساخته می شود.
-
اسباب بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (اِ.) وسیلة بازی و سرگرمی کودکان و نوجوانان .
-
اداره بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص . اِمر.) تشریفات اداری ، فرمالیته .
-
بچه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) 1 - بازی کودکانه . 2 - عمل بچه باز. 3 - (عا.) رفتار نامناسب و نسنجیده . 4 - (عا.) آسان پنداشتن کار و جدی نگرفتن آن .
-
بازی دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) 1 - کسی را سرگرم ساختن . 2 - فریب دادن کسی .
-
بازی کردن
فرهنگ فارسی معین
(کَ دَ) (مص ل .) 1 - سرگرم شدن به بازی . 2 - مشغول شدن به چیزی برای گذراندن وقت . 3 - قمار کردن .
-
پای بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) رقص ، پایکوبی .
-
پرده بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~. ) (اِمص .) مکر، فریب .
-
تاب بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) بازی و تفریح کردن با تاب .
-
جنگولک بازی
فرهنگ فارسی معین
(جَ لَ) (اِمص .) (عا.) = جنغولک بازی : شلوغ کردن و سر و صدای بچگانه راه انداختن .
-
جان بازی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) 1 - فداکاری . 2 - دلیری ، شجاعت .
-
چوگان بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) نوعی ورزش و بازی که وسیلة آن چوگان و گوی است ، و آن را سواره یا پیاده بازی کنند.
-
خروس بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) نوعی سرگرمی که در آن خروس ها را با هم به جنگ وامی دارند.
-
حقه بازی
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - شعبده بازی . 2 - مکاری .