کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازیکن بازیکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فوتبالیست
فرهنگ فارسی معین
[ انگ . ] (اِ.) بازیکن فوتبال .
-
لعاب
فرهنگ فارسی معین
(لَ عّ) [ ع . ] (ص .) بازیگر، بازیکن .
-
بدمینتون
فرهنگ فارسی معین
(بَ تُ) [ انگ . ] ( اِ.) نوعی ورزش شبیه تنیس که دو یا چهار بازیکن دارد.
-
بازیگر
فرهنگ فارسی معین
(گَ) (ص فا.) 1 - هنرپیشه . 2 - بازیکن . 3 - مجازاً نیرنگ باز، فریب کار.
-
پنالتی
فرهنگ فارسی معین
(پِ) [ انگ . ] (اِ.) جریمه ای که بر اثر خطای بازیکن به نفع حریف به او تعلق می گیرد و نوع آن در بازی های مختلف فرق دارد.
-
پاس
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) 1 - عمل فرستادن یا روانه کردن چیزی به ویژه توپ به سوی بازیکن دیگر. 2 - حرکات دست مانیه تیزور برای خواب کردن کسی .
-
دریبل
فرهنگ فارسی معین
(دِ) [ انگ . ] (اِمص .) = دریبلینگ : پیش بردن و عبور دادن توپ با ضربه های آهسته و در فاصله های کوتاه با استفاده از مهارت های ش خصی از مقابل بازیکن تیم مقابل .
-
سانتر
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِمص .) 1 - ارسال توپ برای بازیکن خودی . (فوتبال ). 2 - بازیکنی که معمولاً جلوتر از دیگران بازی می کند و در پرتاپ توپ و پرش ها شرکت می کند. (بسکتبال ).
-
بریج
فرهنگ فارسی معین
(بِ) [ انگ . ] (اِ.) 1 - نوعی بازی ورق که چهار بازیکن دارد و دو به دو با هم بازی می کنند. 2 - در علم پزشکی نام دندان مصنوعی ای است که روی دو دندان طبیعی اطرافش تکیه داده می شود.
-
رزرو
فرهنگ فارسی معین
(رِ زِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - یدک . 2 - (در بازی های تی می ) بازیکنی که در مواقع لزوم با نظر مربی جانشین بازیکن اصلی تیم شود. ذخیره (فره ). 3 - آن چه که برای استفادة کسی کنار گذاشته می شود.
-
ایروپولی
فرهنگ فارسی معین
(رُ) (اِ.) نوعی بازی که در آن بازیکنان با انداختن تاس مهره های خود را بر روی یک صفحة شطرنجی حرکت می دهند و در مسیر حرکت با کارت هایی که ازرش پول دارد مکان هایی مانند هتل و فرودگاه را می خرند یا می فروشند یا اجاره می دهند. در پایان با ورشکسته شدن بقیه...
-
کارت
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] (اِ.) 1 - مقوای نازک که روی آن مشخصات چیزی یاکسی نوشته می شود. ؛~ ِ ~ویزیت کارتی که روی آن نام ، نام خانوادگی ، شغل ، آدرس و تلفن شخص نوشته شده باشد. ؛ ~ شناسایی مدرک رسمی برای اثبات هویت شخص . ؛ ~ ملی ورقه ای دارای شمارة مشخص که حاوی م...
-
پست
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ فر. ] (اِ.) 1 - کار رساندن نامه ها و بسته ها از جایی به جای دیگر. 2 - سازمانی که عهده دار این کار است . 3 - محل خدمت . 4 - شغل و مقام اداری . 5 - وظیفة معین هر بازیکن در بازی های گروهی ، نقش (فره ). ؛~ الکترونیک ایمیل . ؛ ~ اکسپرس نوعی خد...