کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بازو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بازو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - قسمتی از دست که بین آرنج و شانه قرار دارد. 2 - واحد طول برابر با بازو. 3 - قدرت ، نیرو. 4 - رفیق ، مصاحب . 5 - آن که در سرود با کسی همراهی کند.
-
واژههای مشابه
-
بازو دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) 1 - (مص م .) یاری کردن ، معاونت نمودن ، 2 - (مص ل .) لم دادن .
-
بازو گشادن
فرهنگ فارسی معین
(گُ دَ) (مص ل .) 1 - باز کردن و کشیدن بازو. 2 - گشاده دست بودن .
-
جستوجو در متن
-
بازوبند
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِمر.) 1 - النگویی که به جای مچ بر بازو می بندند. 2 - نواری که به نشانة عزا، داشتن مأموریت ویژه ، عضویت در جایی یا داشتن مقامی در ورزش به بازو می بندند . 3 - دعا یا قرانی که بر بازو می بندند، تعویذ. 4 - نوعی زره بازو.
-
قیفال
فرهنگ فارسی معین
(ق ) [ ع . ] (اِ.) رگِ بازو.
-
آرنج
فرهنگ فارسی معین
(رِ) ( اِ.) مرفق ، مفصل میان ساعد و بازو.
-
باهو
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - چوبدستی کلفت که شبانان و شتربانان بر دست گیرند. 2 - بازو.
-
رش
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) 1 - بازو. 2 - واحد طول ، از نوک انگشت میانه تا آرنج .
-
عضد
فرهنگ فارسی معین
(عَ ضُ) [ ع . ] 1 - (اِ.) بازو. 2 - کنایه از: یار و یاور.
-
عقل
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . ] (مص م .) بستن ، بند کردن ، بستن بازو و پای شتر.
-
غول
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = قول : 1 - دست و بازو. 2 - فوجی دارای سردار.
-
کدیمین
فرهنگ فارسی معین
(کَ دُِ یَ) [ ع . ] (اِمر.) دسترنج ، زور بازو.
-
تجنیح
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بال قرار دادن . 2 - بر دو کف دست تکیه کردن و گشاده داشتن بازو (هنگام سجده ).