کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باری به هر جهت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
حیث
فرهنگ فارسی معین
(حِ) [ ع . ] (اِ.)1 - جا، هر جا. 2 - جهت ، لحاظ .
-
سرعشر
فرهنگ فارسی معین
(سَ عَ) [ فا - ع . ] (اِمر.) نقش و نشانی است که در حاشیة قرآن کنند به جهت تعیین هر ده آیه .
-
فرصت طلبی
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ط َ لَ) [ ازع . ] (حامص .) 1 - استفاده از هر زمان و فرصت مناسب برای رسیدن به مقاصد شخصی . 2 - تغییر جهت و نظر بر مبنا و فراخور دگرگونی اوضاع ، اپورتونیسم .
-
جهت
فرهنگ فارسی معین
(جِ هَ) [ ع . جهة ] (اِ.)1 - سوی ، طرف . 2 - در علم جغرافی هر یک از جهات اربعه . 3 - روی . 4 - ناحیه . ج . جهات .
-
خلاصه
فرهنگ فارسی معین
(خُ ص ِ) [ ع . خلاصة ] (اِ.ص .)1 - سخن کوتاه ، باری ، به هر حال . 2 - برگزیده ، خالص .
-
عضاده
فرهنگ فارسی معین
(عِ دَ یا دِ) [ ع . عضاده ] (اِ.) 1 - جانب هر چیز. 2 - ناحیه . 3 - هر یک از دو چوب که در دو جانب در نصب کنند. 4 - معاون ، یاور. 5 - قطعه ای است مستطیلی که بر پشت اسطرلاب الصاق شده و آن را به جهت احکام به گردش درآورند. 5 - خط کشی است از چوب یا فنر که ...
-
برون
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (حر اض .) برای ، به جهت .
-
یک وری
فرهنگ فارسی معین
( ~. وَ) (ص نسب .) یک طرفی ، متمایل به یک جهت .
-
واسة
فرهنگ فارسی معین
(س ) [ ع . واسطه ، برای ، به علت ] (حر. اض .) (عا.) برای ، بهر، به جهت .
-
هر
فرهنگ فارسی معین
دری (هَ دَ) (ص نسب .) منسوب به هر در. 1 - آنکه هر لحظه به دری روی آرد و به خانه ای رود؛ هر جایی . 2 - بی پایه ، بی اساس ، بی ربط .
-
کرم
فرهنگ فارسی معین
(کِ رِ) 1 - (اِ.) رنگ سفید مایل به زردی ، نخودی رنگ . 2 - [ فر. ] (اِ.) ماده ای خمیری شکل جهت مراقبت از پوست . 3 - نوعی خمیر نرم جهت تهیه انواع شیرینی و غذا.
-
تبلیغات
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص . اِ.) ج . تبلیغ . 1 - هر گونه فعالیتی که در جهت هواداری یا مخالفت کسی یا چیزی باشد. 2 - اداره ای که وظیفة آن پخش اخبار و پیام ها و مطالب دیگر به وسیلة مطبوعات ، رادیو، تلویزیون و غیره میان مردم است .
-
علی ای حال
فرهنگ فارسی معین
(عَ لا اَ یِّ) [ ع . ] (ق مر.) به هر حال ، به هر تقدیر.
-
بندش
فرهنگ فارسی معین
(بَ دَ) ( اِ.) پنبة حلاجی کرده و گلوله ساخته به جهت رشتن .
-
زاغوک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) گلی که به جهت کمان گروهه گلوله کرده باشند؛ مهرة کمان گروهه .