کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریک میان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب باریک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - آب کم . 2 - درآمد اندک . آب باریکه (کِ) (اِمر.) (عا.) نک آب باریک .
-
باریک بینی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) دقت ، کنجکاوی .
-
باریک بین
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) خرده بین ، کنجکاو.
-
جستوجو در متن
-
خمیص
فرهنگ فارسی معین
(خَ) [ ع . ] (ص .) 1 - باریک ، نزار. 2 - باریک میان .
-
ذبل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پژمردن . 2 - باریک میان شدن .
-
مبطن
فرهنگ فارسی معین
(مُ بَ طَّ) [ ع . ] (اِمف . ص .)میان باریک .
-
مهفهفه
فرهنگ فارسی معین
(مُ هَ هَ فَ) [ ع . مهفهفة ] (ص .) زن باریک میان . ج . مهفهفات .
-
کاک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - مرد. 2 - مردمک چشم . 3 - هر چیز خشکیده و باریک . 4 - میان تهی .
-
لحوق
فرهنگ فارسی معین
(لُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پیوستن چیزی به چیزی ، به هم رسیدن . 2 - باریک میان گردیدن .
-
بابونه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) ( اِ.) گیاهی خوشبو و پُر برگ با شاخه های سبز و باریک و برگ های ریز که دارای گل های سفیدی است و میان آن ها زرد است ، در زمین های شنی و کنار آبگیرها می روید. بابونک ، بانونج ، هم گفته می شود.