کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باریک شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب باریک
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.) 1 - آب کم . 2 - درآمد اندک . آب باریکه (کِ) (اِمر.) (عا.) نک آب باریک .
-
باریک بینی
فرهنگ فارسی معین
(حامص .) دقت ، کنجکاوی .
-
باریک بین
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) خرده بین ، کنجکاو.
-
جستوجو در متن
-
ذبل
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (مص ل .) 1 - پژمردن . 2 - باریک میان شدن .
-
غموض
فرهنگ فارسی معین
(غُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) هامون شدن زمین . 2 - دور معنی و باریک شدن سخن . 3 - (اِمص .) پوشیدگی علم و هنر، مشکل هر فن .
-
سرشاخ
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) (اِمر.) 1 - نوک شاخة درخت . 2 - شاخة باریک و نازک . 3 - نوک شاخ حیوان . 4 - گلاویز شدن دو کشتی گیر با هم .
-
تیر
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - چوب راست و باریک با نوکی آهنین و تیز که با کمان آن را پرتاب کنند. 2 - گلوله ای که از تفنگ ، توپ و مانند آن ها شلیک می شود. ؛ ~ کسی به سنگ خوردن کنایه از: ناکام شدن ، در نقشة خود شکست خوردن .
-
خشخاش
فرهنگ فارسی معین
(خَ)(اِ.)گیاهی است از تیرة کوکناریان دارای ساقة باریک و برگ های طویل و درشت . میوة خشخاش به شکل حقه است که با تیغ زدن آن شیره ای سفید بیرون دهد که پس از خشک شدن به رنگ قهوه ای درآید و همان است که آن را تریاک گویند.
-
کار
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آن چه از شخصی یا شیئی صادر شود، آن چه که کرده شود، فعل ، عمل . 2 - پیشه ، شغل . 3 - سعی و جهد. 4 - رزم ، جنگ . 5 - کشت ، زراعت . 6 - مسئولیت ، وظیفه . 7 - گرفتاری ، دشواری . 8 - وضعیت ، حال . 9 - حادثه ، پیشامد. 10 - صنعت ، هنر. 11 - م...
-
نان
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قطعه ای از آرد خمیر کرده و بر آتش پخته که آن را می خورند. 2 - غذا. 3 - روزی ، رزق . ؛~ فانتزی هر یک از ناهای غیرسنتی . ؛~ باگت نان باریک و استوانه ای از آرد سفید که غیرسنتی است . ؛ ~ به نرخ روز خوردن (کن .) فرصت طلب و بی مسلک بودن...
-
سیم
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.)1 - نقره . 2 - پول ، وجه . 3 - فلزی قیمتی که در معادن به طور خالص یا به صورت ترکیب با فلزات دیگر (انتیمون ، سرب ) یافت می شود و چون آن را با مس ترکیب کنند محکم تر می گردد و در صنعت کاربرد زیاد دارد. 4 - مفتول ، رشتة باریک فلزی . 5 - یک...