کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باربری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باربری
فرهنگ فارسی معین
(بَ) 1 - (حامص .) عمل و شغل باربر. 2 - (اِمر.) مؤسسه ای که امور حمل و نقل کالا را به عهده دارد.
-
جستوجو در متن
-
چاروادار
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) کسی که حیوانات بارکش را می راند یا با آن ها باربری کند.
-
حملان
فرهنگ فارسی معین
(حُ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ستور باردار که به کسی بخشند. 2 - مزد باربری .
-
سواری
فرهنگ فارسی معین
(س َ ) (اِمص .) 1 - سوار بودن .2 - تسلط ، چیرگی . 3 - اتومبیل های سبک ، اتومبیل های غیر از کامیون و باربری .
-
تریلی
فرهنگ فارسی معین
(تِ رِ) [ انگ . ] (اِ.) = تریلر: 1 - کامیونی با کفة بارگیر طویل و مجزا که به پشت آن بسته می شود جهت حمل بارهای حجیم و سنگین . 2 - وسیلة باربری چرخ داری که آن را به پشت ماشین یا تراکتور می بندند و می کشند.