کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
بارانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
بارانی
فرهنگ فارسی معین
(ص نسب . اِمر.) 1 - مربوط به باران . 2 - تن پوشی که آب در آن نفوذ نکند.
-
جستوجو در متن
-
مطیر
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] (ص .) بارنده ، بارانی .
-
لباد
فرهنگ فارسی معین
(لَ) (اِ.) جامه ای که در روزهای بارانی پوشند، لباده .
-
لباده
فرهنگ فارسی معین
(لَ بّ دِ) [ ع . ] (اِ.) بارانی ، بالاپوش بلند. (لباده در اصل به معنی بارانی نمدین است نظیر پوشش مخصوص شبانان و ساربانان که «نمدی » می گویند).
-
دیمه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . دیمة ] (اِ.) بارانی است که همیشه می آید در آرامش ، بی رعد و برق یا درنگ می کند پنج شش روز؛ ج . دیَم ، دَیم .
-
لندره
فرهنگ فارسی معین
(لَ دَ رَ یا رِ) (اِ.) 1 - لباسی بوده مانند بارانی . 2 - دوخته ای از پارچه و چرم که روپوش کجاوه و امثال آن می کرده اند.
-
سبل
فرهنگ فارسی معین
(سَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بارانی که از ابر برآمده و تا زمین نرسیده باشد. 2 - بینی . 3 - دشنام . 4 - خوشه ، سنبل . 5 - پردة چشم که از ورم عروق چشم که در سطح ملتحمه است واقع شود و بدان در پیش نظر غباری پدید آید. 6 - موی و رگه ای سرخ که در چشم پدید آید.