کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باج
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) کلیة دعاهای مختصر که زرتشیتان آهسته به زبان می رانند. واج و واژ و باژ نیز گویند.
-
باج
فرهنگ فارسی معین
( اِ.) 1 - آنچه که در قدیم پادشاهان بزرگ از فرمانروایان زیردست می گرفتند. 2 - خراج ، مالیات ، عوارض . 3 - گمرک . 4 - جزیه . ؛ ~به شغال ندادن به زور و قلدری تسلیم نشدن .
-
واژههای مشابه
-
باج خانه
فرهنگ فارسی معین
(نِ) (اِمر.) گمرک ، محل گرفتن باج .
-
باج سبیل
فرهنگ فارسی معین
(جِ س ِ) (اِمر.)با زور و قلدری و به ناحق پول و وجه یا جنس و امثال آن از کسی گرفتن و آن غالباً با «گرفتن » و «دادن » استعمال شود.
-
باج بگیر
فرهنگ فارسی معین
(بِ) (ص مر.) باج گیر، کسی که به سبب زور و نفوذ خود از دکان دارها و غیره وجوهی اخذ کند.
-
خرده باج
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) عوارض متفرقه .
-
جستوجو در متن
-
ساو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) خراج ، باج .
-
ساوری
فرهنگ فارسی معین
(وَ) [ تر - مغ . ] (اِ.) باج و خراج .
-
سرگزیت
فرهنگ فارسی معین
( ~ . گَ) (اِمر.) جزیه ، باج .
-
واژ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) نک . باژ؛ باج .
-
بارخیمه
فرهنگ فارسی معین
(خَ یْ مِ) [ فا - ع . ] (اِمر.) 1 - قرارگاه باج گیران در راه ها و گذرگاه ها. 2 - محصل مالیات ، باج گیر.
-
جبا
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) باج ، خراج .
-
قلق
فرهنگ فارسی معین
(قُ لُ) [ تر. ] (اِ.) رشوه ، باج .