کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
باتری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
باتری
فرهنگ فارسی معین
[ فر. ] ( اِ.) = باطری : مجموعه ای است از چند واحد الکتروشیمیایی یا انباره که محل ذخیرة نیروی الکتریسته است .
-
جستوجو در متن
-
دلکو
فرهنگ فارسی معین
(دِ کُ) [ انگ . ] (اِ.) دستگاه قطع و وصل جریان برق است در موتور اتومبیل که از دو قسمت ساخته شده : قسمتی مربوط به قطع و وصل جریان برق باتری و قسمت دیگر مربوط به تقسیم جریان برق قوی به سیم سرشمع هاست . که اولی به وسیلة پلاتین و دومی توسط چکش برق انجام ...
-
شارژ
فرهنگ فارسی معین
(رْ) [ فر. ] 1 - (اِ.) بار، حمل . 2 - مقدار برق لازم برای باتری . 3 - هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینة سرانة خدمات (فره ).4 - (ص .) پر، اشباع . 5 - در فارسی به معنای شاد، سرحال .